برای دوستان زندانیم در بند میثاق زندان لاکان رشت (حافظ فروحی، آرمان صدقی، مهدی میرزایی و منوچهر فلاح)
هر کدام از این دوستان، واجد خصایصی هستند که بودن در کنارشان را لذت بخش میکند.
«حافظ» جوانی متولد ۷۴ است. در عین صلابتی مغرورانه، مهربانی ناتمام دارد که او را دوست داشتنی میکند. هفتههای اول زندانی شدنم اتفاق جالبی روی داد که نشان داد پاکی درون این جوان تا کجاست. در زندان هیچ وسیلهای برای پوست کندن میوه و سیب زمینی و… پیدا نیست و باید با ابتکار و اختراعی از پس این امور برآیی.
کارمندان بخش تأسیسات برای درست کردن حمام به بند آمدهاند و یک تیغ موکت بری را جا گذاشتهاند. ناگهان دیدم میان حافظ و «امین» بحثی طولانی در گرفته است رفتم و نشستم و گوش کردم.
حافظ میگوید: این بیت المال است باید برگردانیمش. امین میگوید: ما که ندزدیدهایم، قصد فروش و منتفع شدن از آن را هم نداریم. حافظ اما میگوید: اینها همه توجیه است این وسیله مال ما نیست حتی اگر محروم از پوست کندن چیزهایی باشیم که مشقت ما را دو صد چندان کند. امین باز استدلال میآورد تا نشان دهد تقدیر و یا تصادف و شانس گذر این وسیله را به بند کشیده و نه طی شدن مسیری غیر اخلاقی…
حافظ اما نمیپذیرد و در نهایت میگوید: اگر به بند کسانی آمدند و با این تیغ موکت بری استفادهای غیر از اموراتی که مد نظرات ماست، انجام دادند و یا به خود آسیب رساندند آن وقت چه؟ آیا ما در به وجود آمدن این شرایط مقصر نیستیم؟ استدلال حافظ که به اینجا رسید، امین گفت: حافظ جان من تسلیمم این استدلال تو دیگر جای حرف نمیگذارد. بلافاصله رفت و مراقب را صدا کرد و تیغ موکت بری را تحویل داد.
شاید همین خاطره گویا و کافی باشد تا درون پاک حافظ را دریابیم. بماند که ۲۸ تیر وقتی از درد بی امان سنگ صفرا حوالی صبح بر خود میپیچیدم، دردی که به عمرم چنین مرا نپیچانده بود و امان از کفم نربوده بود، حافظ مدام میرفت و مراقب را با نگرانی تمام صدا میکرد که به افسر نگهبانی بگویید کاری بکند.
«آرمان» جوانی که او هم متولد ۷۴ است، کسی که در کودکی و نوجوانی حتی تا انتخاب شدن در تیم پاس هم پیش رفت اما عدم امکان حضور در مرکز موجب شد که آرزوی حرفهای شدن در فوتبال برایش به حسرتی همیشگی تبدیل شود. آرمان هرگز صدایش بلند نشده هرگز عصبی نشده. او به شدت اهل شنیدن است. اگر ساعتها درباره موضوعی صحبت کنی آن قدر مستمع عاشقی است که مصداق این بیت مولانا است:
مستمع چون تشنه و جوینده شد
واعظ ار مرده بود گوینده شد
خوش مرامی از مهمترین خصلتهای اوست. ما در زندان برای رتق و فتق امور مبلغی را هفتگی به حسابی مشترک واریز میکنیم اما شاید بعضی از دوستان هم ندانند بارها آرمان برخی از خریدها را ایثارگرایانه از حساب شخصیش به نام عمومی انجام میدهد. او با اینکه چندان رغبت به مطالعه ندارد اما ذوق خداد خویی برای بذله گوییها دارد. از همین رو با برنامه آوا نوا شبکه آموزش دلبسته «اکبر اکسیر» و سبک فرانواو شده و کتاب «بفرمایید بنشینید صندلی عزیز» او را خواند.
«مهدی میرزایی» جوانی متولد ۱۳۷۱ است. او خود را مرد چالشی گیلان میخواند. از ده سالگی در مزارع برنج پا به پای پدر کار کرده. مهدی از اینکه باز پدر در آفتاب سوزان مشغول کار باشد و دست او از کمک به پدر در زندان کوتاه باشد، تمام وجودش آتش میگیرد.
چون بند میثاق هواخوری مناسبی برای ورزش ندارد و وسایل و امکانات ورزشی در اختیار زندانیان نیست، او با ابتکار خود جعبههای خالی مایع ظرفشویی و دستشویی را پر آب میکند و با لولههای تی از آنها میله وزنه برداری درست میکند. به علت کمبود این لولهها و خراب شدنش خیلی مراقب است آنها زود نشکنند و از ورزش محروم نماند. او با تمام صفای روستاییش به کتاب خواندن علاقمند شده است. سخنان بزرگان و پند حکما و ستون سرایه روزنامه اطلاعات مهمترین علاقه اوست و از خواندن آنها سیر نمیشود. از وقتی که به مطالعه روی آورده میگوید: افسوس در زندان آدم وقت کم میآورد. حافظ و آرمان و مهدی از ۲۸ دی ۱۴۰۱ تا کنون طی ۱۵ ماه اخیر در بازداشت موقت به سر میبرند و یک روز هم به مرخصی نیامدهاند.
«منوچهر فلاح» وکیل بند میثاق است. نقش وکیل بند هدایت و راهبری است؛ اما منوچهر فلاح بیشتر از همه کار میکند و معتقد است حتی بعد تقسیم کارها هم باید هر کداممان تمام این کارها را برای خودمان بدانیم و به صورت دلی به تعبیر او با هم زندگی کنیم. او با همین نگاه، جو مهربانانه میثاق را دو چندان کرده است.
واقعاً بچهها گویی هر بار در لحظه نخست آشنایی با همدیگر متوقف شدهاند. از بس که عشق و یکدلی و صفا را با تمام وجود به یکدیگر تقدیم میکنند و منوچهر فلاح در به وجود آوردن این همه مهر بی تردید سهمی بزرگ دارد. او علاوه بر اینکه آشپز خیلی خوبی است و تمام غذاهای زندان را بازیافت میکند و آنها را خوردنی و خوشمزه میسازد. غذاهای تازه و خوشمزه با دست پخت خود درست میکند. شاید اغراق نباشد که بگویم «فرنی» منوچهر حقیقتاً از نابترین و متفاوتترین فرنیهاست و هر کسی با خوردنش چنین حسی را بر زبان جاری کرده است.
او همچنین آرایشگر بند است و اصلاح سر و صورت تمام دوستان را به زیبایی انجام میدهد. از همه مهمتر اینکه او بدون کمترین منتی، ما را منت دار محبت سرشار خود کرده من او را ابوالحسن خرقانی بند نامیدهام که چنین عاشقانه خود را تمام وقت، وقف زندانیان کرده است.
منوچهر از روزهای اول تیر ۱۴۰۲ تا کنون زندانی است و علی رغم اینکه اواخر شهریور وثیقه برای او تعیین شد و حتی مبلغ کارشناسیش هم واریز شد و ما در زندان جشن آزادی او را گرفتیم، تا کنون آزاد نشده و پرونده دیگری برای او در شعبه دیگر دادگاه انقلاب تشکیل شده و مجدداً به بازپرسی عودت داده شده است.
حافظ و آرمان و مهدی هم در اواخر تیر ماه ۱۴۰۲ از سوی دادگاه انقلاب با تأمین وثیقه در آستانه آزادی موقت قرار گرفتند اما متأسفانه پروندهی دیگری در دادگاه کیفری یک، برایشان گشوده شد که تا امروز علی رغم برگزاری دادگاه در ۲۵ بهمن ۱۴۰۲ همچنان بلاتکلیف هستند.
نکته مهمتر اینکه این دوستان در طول نزدیک به پانزده ماه، نجیبانه تنها از مجاری حقوقی موجود پیگیر وضعیت خود بودهاند و نامههایی برای مقامات مسئول پیرامون گشایش وضعیت پرونده خود نگاشتهاند. انتظار میرفت با توجه به اینکه پرونده اکثر دستگیر شدگان سال ۱۴۰۰ در گیلان حتی با اتهامات سنگین در نهایت با مجازاتهای بسیار سبک و حتی در موارد زیادی تبرئه خاتمه یافت، درباره این زندانیان هم چنین رویکردی صورت گیرد. حتی با توجه به این موضوع این دوستان زندانی امیدواری بسیاری داشتند که تعیین تکلیف خواهند شد و پرونده آنها هم به گشایشی منجر خواهد شد. به ویژه بعد از ملاقات حافظ و آرمان و مهدی با قاضی پرونده کیفری ۱ قبل از تشکیل دادگاه در زندان، آنها بسیار خوشحال بودند که همه نگرانیها دیگر مرتفع شده و با برگزاری دادگاه آنها به آغوش خانوادههایشان باز میگردند، مع الوصف آنها نوروزی دیگر را متأسفانه پشت میلههای زندان تجربه کردند.
امیدوارم مقامات قضایی و دادگستری استان هر چه زودتر با تعیین تکلیف کردن وضعیت این دوستان عزیز که اکنون پانزدهمین ماه زندان موقت و بلاتکلیفی را تجربه میکنند، راهی برای آزادیشان بیابند و خانوادههای چشم به راهشان را از نگرانی در آوردند.
عزیز قاسمزاده
۵ فروردین ۱۴۰۳»
حافظ فروحی، آرمان صدقی ثابت و مهدی میرزایی، زندانیان سیاسی اهل استان گیلان، با وجود گذشت بیش از ۱۴ماه از زمان دستگیری، به صورت بازداشت موقت در بند میثاق زندان لاکان رشت، محبوس هستند. با وجود اینکه قرار بود پس از برگزاری دادگاه با وثیقه آزاد شوند، از آزادی ایشان ممانعت به عمل آمده و با گشایش پرونده جدیدی مواجه شده اند.
درباره منوچهر فلاح محبوس در بند میثاق زندان لاکان رشت
زندانی سیاسی منوچهر فلاح در آذر ماه ۱۴۰۲، در شعبه سوم دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مهدی راسخی محاکمه و به «اتهام توهین به رهبری و تبلیغ علیه نظام» به ۲۲ ماه و ۱۷ روز زندان محکوم شد.
بخش دیگری از پرونده این زندانی سیاسی در دادگاه کیفری یک استان گیلان تحت بررسی است.
منوچهر (پویا) فلاح، در تیر ماه ۱۴۰۲، در فرودگان رشت بازداشت و تحت بازجویی قرار گرفت. برای آزادی موقت او قرار وثیقه از طرف شعبه ۱۶ بازرسی دادسرای انقلاب و عمومی رشت صادر شد. اما علیرغم تامین وثیقه به دستور دادستان استان گیلان فلاح میری او را آزاد نکردند.
وی در اعتراض به این امر در بند میثاق زندان لاکان رشت دست به اعتصاب غذا زد.
درباره عزیز قاسم زاده محبوس در بند میثاق زندان لاکان رشت
عزیز قاسم زاده در روز ۱۹فروردین ۱۴۰۲، جهت تحمل دوران محکومیت خود راهی بند میثاق زندان لاکان رشت شده بود.
وی پیشتر توسط شعبه سوم دادگاه انقلاب شهرستان رشت از بابت اتهام «تبلیغ علیه نظام» به یک سال حبس تعزیری محکوم شد. حکم صادره نهایتا توسط دادگاه تجدیدنظر استان گیلان عینا تایید شد.
عزیز قاسم زاده عضو هیات مدیره و سخنگوی کانون صنفی معلمان گیلان در تاریخ ۴ مهرماه ۱۴۰۰ توسط ماموران امنیتی دستگیر شد.
وی در اسفند ماه ۱۴۰۲، به مرخصی سه هفته ای فرستاده شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر